شکوفه
باد تند می وزد . خاکِ کف پارک خیز بر می دارد به سمت صورتم . دست هایم را سپر می کنم تا از خاک خاطراتش دیگر سیلی نخورم . باد که فروکش می کند دست هایم را پایین می آورم . به طرف تاب گوشه ی پارک می دود . می خندد . مثل همیشه وقتی می خندد چال گوشه ی گونه اش، خنده اش را شیرین می کند . قهقه می زند . دوشا دوشش می دوم . که سکندری می خورم و به طرف میله پرت می شوم . با دماغ به میله ی تاب می خورم و از شدت ضربه به پشت پرت می شوم و سرم به سنگی می خورد و گیج می شوم . جیغ می زند .
صدای جیغ و هق هقش توی گوشم خمیازه می کشند . دستم را روی دماغم می کشم . هنوز تنها یادگاریش روی استخوان کج دماغم حک شده است . به طرف درخت نارنج گوشه ی پارک می روم . شکوفه کرده است . دوباره باد تندی می وزد که گلبرگ های شکوفه وا می روند و روی زمین می ریزند . باد به در و دیوار می کوبدشان . دستم را به تنه ی درخت تکیه می دهم . و سرم را روی بازویم می گذارم . چشم هایم را می بندم . صدای باد توی گوشم می پیچد . که دستش را محکم روی شانه ام می کوبد .
- اونجا رو ببین . اونجا . یه شکوفه پیدا کردم . دستم نمی رسه . ببین .
تمام قدم را یکجا جمع می کنم و توی نوک پاهایم میریزم و دستم را دراز می کنم . برایش می چینمش . شکوفه را از دستم می گیرد و آن را لبه ی گوشش می گذارد . عشوه می کند و می خندد . محو چال روی گونه اش می شوم . اخم می کند .
- کجا رو نیگا می کنی . شکوفه بهم میاد ؟ قشنگم؟
می خندم و سرم را بالا و پایین می کنم و چشم هایم را آهسته روی هم می گذارم وباز می کنم. زیر لبی می گویم .
- ماه . عینهو ماهی .
کمی سرخ می شود و جای لبخندش شرمی روی صورتش می نشیند . صورتش را بر می گرداند و به طرف خانه اش می رود که آن طرف حیاط مدرسه است . خانه ی سرایداری .
دستم را از تنه ی درخت بر می دارم و به طرف تاب می روم که باد آرام تکانش می دهد . رویش می نشینم و آهسته تاب می خورم .آقای حاتمی از خانه ی سرایداری اش بیرون می آید . وقتی مرا می بیند به طرفم می آید .
- پسر مدرسه تعطیل شده . تو هنوز اینجایی؟ می خوام درآرو قفل کنم . پاشو بابا .
وسایل کوچک و سبک را به طرف وانت می بریم و به دو، برمی گردیم . قرار است هر کس چیز بیشتری توی ماشین گذاشت برنده باشد . می خندیم . می دویم . پدرش غیض می کند . مادرم گوشم را کمی می پیچاند .
- انقدر تو دست و پاشون وول نخور بچه . بیا این ور یه دفعه اسبابا رو سرت نیفتن .
پدرم با عمو وسایل را توی وانت جا می دهند . پدرم صورت عمو رو می بوسد .مادرم با خاله خداحافظی می کند . دلم می خواهد بغلش کنم .و ببوسمش . مثل آن روز که تولدم بود . شش سالگی .اما مادرم انگار فکرم را می خواند . دستش را گاز می گیرد و چشم غره می رود . فقط دست می دهیم .
- دوباره که پیشم میای ؟
- مامانم گفته تابستونا میایم شهر دوباره . میام پیشت .
گریه می کند . گریه ام می گیرد . می رود . مادرم آب پشت سرشان می ریزد. از روی تاب پایین می پرم و به طرف در مدرسه می روم .اشکی از گوشه ی چشمم می ریزد و خاطراتم را کف حیاط مدرسه ولو می کند. تاب را باد تکان می دهد و صدای جیر جیرش هنوز توی سرم زنگ می زند . صدای جیغ مانندش که ذره ای ترس هم چاشنی صدایش است در باد می پیچد :
- تند تر . تند تر هل بده . هوررررا .
از اولین روزی که با هم دوست شدیم تا اولین شرمی که دیوار بینمان شد . تا آن روز که شکوفه را به دستش دادم و پرت کرد و گفت هر چه بود تمام شده است . همه را کف حیاط مدرسه جا می گذارم . تاب و پارک و مدرسه را . لبخند و چال روی گونه و شکوفه ی پشت گوشش را . همه را توی مدرسه جا می گذارم . اولین تاکسی که رد می شود اشاره می دهم .
- دانشگاه .
5/4/1391
هویچ
شخصیتی که ازش حرف میزنی واقعیه؟
یادم نمیاد آقای حاتمی چنین فرزندی داشته باشه!!!!
یه نکته . هیچ وقت از یک داستان نویس نپرس داستانت واقعیه یا نه .
دوم . خوب نخوندی عزیزم . دوباره بخون .
"اولین شرمی که دیوار بینمان شد"
قشنگ بود.خیلیـ
مرسی
تحت تاثیر این تراژدی قرار گرفتم.
زیبا بود
tnx bano
اووم خیلی خوب بود
آفرین
خیلی دوست دارم وقتی یکی می گه عالی بود . دقیقا بگه کجاش عالی بود . حالا منظور یکی در کل بودن . ولی باز یه نکات بارزی هست که چشم رو می نوازه . و من دنبال اینام . یا نقاط ضعفش ، اونجا که چشم رو می زنه /بگید . ممنون
سلام دوست عزیز
ممنون از محبتتون
در باب کاریکلماتور و معرفیش که سوال کردید این دو آدرس رو واسه تون میذارم که بیشتر آشنا بشید:)
http://karikalamator.com/ شما میتونید به این آدرس برید در قسمت بالای صفحه در این باره توضیح داده شده
و همینطور این آدرس
http://farajolahi.ir/cat-5.aspx
خیلی ممنون دوست عزیز از راهنماییتون