من و تو سه نقطه

گاهی گرگ می شوم ، برای چشم های میشی تو .

من و تو سه نقطه

گاهی گرگ می شوم ، برای چشم های میشی تو .

وصیت نامه ، درد و دل یا هرچیزی که می خواهی اسمش را بگذار .

چشم هایت را ببند . تا من قایم شوم . اما بعد دنبالم نگرد . چون می خواهم توی تاریکی زیر زمین کمی غور کنم . شاید به کشف مهمی رسیدم . ای داد . از دست این دهان لق . من که بهت گفتم کجا می خواهم قایم شوم .
خب عیبی ندارد . تو هم مثل پدرم باش . که می داند چه می خواهم بگویم ولی خودش را به ندانستن می زند . هر وقت که می گویمش :« بابا بگو دوچرخه . » با یک تفکر عجیبی که ابروهایش را در هم طنیده می کند می گوید :« دوچرخه ؟!!» بعد من هم با صدای بلند می گویم : « سیبیل بابات می چرخه » بعد هر دو پکی می زنیم زیر خنده و من می دوم و می پرم توی بغلش .
وصیت نامه؟ نه خیر . این نوشته شبیه وصیت نامه نیست . مگر قرار است بمیرم هان؟ خب البته این هم نوعی مردن است . که وقتی می خوابی به آرزوهایت فکر نکنی . چون مطمئنی که نمی شود . خب نمی شود که نشود . مگر تقصیر توست؟ اصلا چه دخلی به تو دارد ؟ همین است که هست . آش کشک خالته ... . وای چقدر خزعبلات سرهم می کنم .
خب بروم سر اصل مطلب . چی ؟ خاستگاری؟ مگر خر گازم گرفته است؟ اصلا فکرش را هم نکن حتی یک درصد . مگر هرکس گفت اصل مطلب می خواهد حرف خواستگاری و ازدواج اینها بزند که تا گفتم اصل مطلب می گویی می خواهی بروی خواستگاری؟ هان؟ می بینی نمی گذاری حرفم را بزنم ؟ آن وقت هی بگو چرا روده درازی می کنی و هی مثل کش تنبان می کشی حرفت را ؟ خب جنابعالی کمی لال مانی بگیر تا بنده ... . استغفرالله . نمی گذاری این دهنم صاب مرده باز نشود . 
اصلا به جهنم . نمی گویم . فقط همین را بدان که مدتی نیستم . مثل همه ی خلق الله می خواهم کپه ی مرگم را بزارم و کمی متفاوت تر ، مثل اصحاب کهف بخوابم . تو این غار نمور و تاریکم . سگ هم خودت هستی . بنده خدا قصه ی اصحاب کهف را از روی من نوشته اند . حالا می خواهم برگردم به اصل خویش . البته نه مثل مولوی . زیاد دوراندیش نباش . تو جلوی پایت را ببین . پیش کشت .
هوووف . خسته شدم . بس است دیگر . من بروم چند ماهی بخوابم . شاید برج چهار بیدار شدم . مراقب خودت باش . دوستت دارم . بوس بوس/

پی نوشت : چند ماهی نیستم . پیشکش تمام دوستانی که به بنده لطف دارند و خزعبلاتم را می خوانند . امیدوارم با دست پر برگردم . ایام به کامتان .

نظرات 11 + ارسال نظر
بانوی اجاره ای یکشنبه 12 آذر 1391 ساعت 10:21 http://wf3.blogsky.com

خوابای خوب ببینی ::)

mania یکشنبه 12 آذر 1391 ساعت 10:35 http://blackswan.blogsky.com

خواب زمستونی؟!!

سنبل دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 13:51

سلام
نثر این نوشته تون بیش از تمام نوشته هاتون به دلم نشست...محکم و جوندار تر...هزار آفرین:)

طـ ـودی دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 21:27

خزعبل که نه؛ منتظر پست های خوبت میمونیم
فقط زیاد طولانی نشه لطفا!

aida پنج‌شنبه 23 آذر 1391 ساعت 16:23 http://dali.blogsky.com/

برج چهار یعنی کی اونوقت ؟!

بانو پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 17:57 http://tranquillity.blogfa.com

می دانی؟

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت

... ... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

(حسین پناهی)
.
.
.
.
.
منم برات آرزوی موفقیت دارم. اگه تمام تلاشتو نکنی اسمش "تقصیره" حتی اگه اصرار داشته باشی که بگی "تقصیره" .

میثم جمعه 8 دی 1391 ساعت 15:29 http://www.meysam-200.blogfa.com

سلام
سلام
خوبـــــــــــــــــــــــــید؟؟؟؟؟؟؟
من یه وبلاگ جدید باز کردم اگه افتخار دادی یه سر بزن
اگه دوس داشتی منو بلینک و بگو بلینکمت
دوستدارم
عاشقتم
آها راستی آدرس وبلاگ ...
www.reza-antik.blogfa.com
عکس خودمم هست نشستم رو صندلی
بابای

سلام
نوشته ای با مزه ای دارید
سادگی لحنتون ب دل میشینه

سمت وبلاگ ما هم بیاین خوشحالمان میکنید

بدرود

فاطمه سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 19:17 http://www.unßwelcomeguest.blogfa.com

سلام...سادگی و قشنگی متن یه طرف..عکسه یه طرف..
آپم!!

بانو چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 14:52 http://tranquillity.blogfa.com

سلام فطرس جان
حالا که کامنت قبلی ام را خواندم متجه اشتباه تایپی خودم شدم . کلمه ی "تقصیر" دوم را باید "تقدیر" می نوشتم. پوزش مرا بپذیر

محیا پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 23:53 http://darjaryan.blogfa.com

کجایی پسر؟!
بیا دیگه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد