من و تو سه نقطه

گاهی گرگ می شوم ، برای چشم های میشی تو .

من و تو سه نقطه

گاهی گرگ می شوم ، برای چشم های میشی تو .

خرِ خاکستریِ کروماتیک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خیابان پر از قاپ عکس هایی است که ژست برداشته اند . 




گربه ی سیاه و زشت

 وقتی که لب هایش را به لبهایم چسباند ، با آن ریش پر پشتش راهی برای نفس کشیدنم نگذاشت .از بوی زهم دهانش عق زدم . کمرم را تکیه داد به دیوارِگوشه ی پارک و دست هایش را دور کمرم حلقه کرد و سفت مرا چسبید . هیچ روزنه ای نبود . که بتوان از لای آن نفسی تازه کرد . از ترس، چشم هایم را چرخاندم . نکند کسی گوشه ای ایستاده است  ، پشت درختی ، بوته ای و یا دیواری کز کرده و دارد آبرویم را بلوتوث می کند .

چشمم افتاد به یک جفت چشم که خیره مانده بود . برق چشم هایش چنان داغم کرد که لب هایش سوخت و آهی از نهادش برخواست . گربه ای سیاه که چمباتمه روبروی ما ایستاده نشسته بود . با چشم های وغ زده اش ما را می پایید .

دستش را به زور از کمربند شلوارم باز کردم و پس زدمش . به چشم هایش خیره شدم . جای رژم به صورتش مانده بود . کیفم را از روی زمین برداشتم .خواستم فرار کنم . تمام تنم مثل رعشه ی دست یک پیرمرد می لرزید .  به طرف گربه دویدم . اما آن گربه ی سیاه و زشت تکان نمی خورد .خواستم از کنارش عبور کنم که یک چیزی سفت مرا از پشت چسبید . گرمیش پشتم را سوزاند و یکهو عرقی روی پیشانی ام نشست . دستی که به پیشانیم رسید و آن را پاک کرد . دست سرد مادرم بود که چشم هایم را بست .