من و تو سه نقطه

گاهی گرگ می شوم ، برای چشم های میشی تو .

من و تو سه نقطه

گاهی گرگ می شوم ، برای چشم های میشی تو .

ناگهان

-    هی سر خر رو کجا کج می کنی؟ برو خونه دیگه؟
بعد از یک ساعت ول گردی توی خیابان ها ، آخر ، سر از قبرستان در آوردیم . پسر داییم می گوید :
-    می ترسی؟
از در ورودی قبرستان که وارد می شویم . تک و توک چراغی ، پراکنده روشن است . سکوت قبرستان توی گوشم جیغ می کشد .  صد متری جاده ی قبرستان را داخل می رویم . جیرجیرکی سر و صدا راه انداخته است . زمین پر از پستی و بلندی قبر هاست .بعضی هاشان شیک ، باسنگ های قیمتی . بعضی ها هم تخت  زمین اند و آنقدر ساییده شده اند که هیچ چیز معلوم نیست . نمی ترسم . حس خوبی دارم . تجربه ی جدیدی است . تا حالا شب ، تو قبرستان قدم نزده ام . پسر دایی ام از موتور پیاده شده است و به طرف آبسردکن قبرستان رفته ، تا آب بخورد . منم راست شکمم را گرفته ام و دارم توی تاریکی  قبرستان جلو می روم . هر چه جلو تر می روم ، تاریک تر می شود . مثل باغ  آمهدی است . وقتی محرم می شد . شب پای تکیه آتیش روشن می کردیم . گاهی خیمه ها ته می کشید . من و دایی ام که همسن بودیم ، می رفتیم و از توی باغ خیمه می آوردیم . درست مثل همان موقع است . تاریک و ساکت . با صدای جیرجیرک ها و سگ های ولگرد . زیر درختی می ایستم . خش خشی از بالای سرم می شنوم . سرم را بلند می کنم . درخت کُنار است . مادربزرگم می گوید ، شب ها زیر درخت کنار نایست . جن دارد . بسم الله بگو و سریع رد شو .
از پشت سرم صدای سوتی می شنوم . سریع بر می گردم . پسر دایی ام است . پای موتور ایستاده است و اشاره می دهد که برگردم . بی اختیار دستم را روی دماغم می گذارم و می گویم « هیس». انگاری کسی خواب است . سکوت قبرستان حرمت دارد . نباید شکسته شود . آن هم نیمه شب . راه آمده را بر می گردم .
-    انگار زده به کلت ؟ نشنیدی بابابزرگ گفت ته قبرستون جن داره ؟ حکایت شیخ مهدی یادت رفته؟
نگاهش می کنم و پوزخندی می زنم .
-    حالا کی ترسیده؟ من یا تو ؟
سوار موتور می شویم . یکهو دلم غنج می شود . زیر گوش پسر داییم می گویم :
-    برو خونه دایِه .
-    انگار مغزت تاب برداشته ؟ نصف شبه . خوابن .

دلم یکهو هوای مادربزرگم را می کند . دوست دارم بروم کنارش بنشینم و دست هایش را ببوسم و سرم را روی پایش بگذارم ، تا کمی دست هایش رو لای موهایم بچرخاند .

29/6/91

ساعت دو بامداد


نظرات 9 + ارسال نظر
montazer چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 02:22 http://montazer65.blogsky.com

سلام.وب خوب و قابل ستایشی داری
خوشحال میشم به منم سر بزنی

aida چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 02:35 http://dali.blogsky.com/

منم دلم مامان بزرگمو یهو خواست ...

دله دیگه .

بانو چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 10:03

حالا که زدی تو ژانر وحشت بذار ترسشو بیشتر کنیم:

مادرا وای صدای لولو آمده زیر درخت آلو

وای مادر چه نهیبی دارد چه هیولای مهیبی دارد

ی به چشغره و دندان قرچه سوی من آید و گوید: بچه!


یو ها ها ها ها ...بچه برو خونتون....من یه روح خبیثم ....یو ها ها ها ها..... دیگه برا آب خورن نیای اینجا

یاد متل های دایه ام منو انداختی . مثلا شب می خواست کاری کنه بخوابیم . یه متل از جن و پری برامون می گفت تا صبح از ترس خوابمون نمی برد

حنا چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 10:37 http://hana69.blogfa.com

من 4 سال درست جایی نزدیکی های بهشت زهرا درس خواندم ...

آرامشی دارد اما ...

آرامشی با طعمی گس

سنبل چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 10:50 http://hamayeman.blogfa.com

سلام
این الان جزو کله خری که حال میده و ازش اسم بردید حساب میشه دیگه! نه؟!
+
نحوه ی نوشتارتون خیلی خوبه

یه نمه آره . نه زیاد . ما کله خری های ناجوری کردیم که اینا پیشش لنگ می ندازن . روزگاری داشتیم ما .

توت چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 12:32 http://tote.blogfa.com

جالب بود ..

ولی من اصلا تا حالا دلم هوای مادر برزگمو نکرده

من جونم به جون مادربزرگم بسته است . مادبزرگم رو بعد از شش پسر به اسم من صدا میکنن . از بس که پیشش بودم .
من عاشق مادربزرگمم. از خدا می خوام تا می تونه واسم نگهش داره .

محیا چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 14:54 http://darjaryan.blogfa.com/

خدا مادربزرگت رو حفظ کنه
روایتت حرف نداشت
من اصلا نمی تونم ترسناک بنویسم!

ممنون . انشالله .
من قصد ترسناک نوشتن نداشتم . ولی فضا ایجاب می کرد . شاید تجربه ی فضا های ترسناک بتونه کمکت کنه .

سید مرتضی سبزقبا پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 15:28 http://www.smsfilm.blogfa.com

سلام علی آقای گل .
ممنون از لطف ات .
چشم حتما می خوانم ات .
موفق و سلامت باشی .
یا حق .

سلام سید جان .
خیلی ممنون .
حق نگه دارت

حامد پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 22:13 http://www.spidezh.ir

جالب و بسیار زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد