اهدافم را روی دایره ریختم . مثل ریختن تاس روی تخت نرد . نگاهی به اعداد رو شده انداختم . دیدم خیلی تا بردن فاصله دارم .
کفشم را مثل شیر فرهاد در آوردم و محکم روی دایره کوفتم . با صدایی بلند و نخراشیده گفتم : هااا . کیش و مات .
بعد پکی زدم زیر خنده و قاه قاه خندیدم .
پی نوشت : یه دوست خوب دیروز بهم گفت : گاهی واسه سیگار کشیدن نیاز به کبیریت نیست . کافی است سیگارت را گوشه ی لبت بگذاری و به دردهایت فکر کنی . بعد از ته دل یک آه بکشی . همین کافی ست . سیگارت گر می گیرد و می سوزد .
فکر خوبی است . امشب باید امتحان کنم
8/7/91
برای پی نوشت:
جالب بود، و واقــعـــی متاسفانه...
آره . متاسفانه
سیگارت گر میگیرد و میسوزد
سیگار
سیگار
فقد بهمن کون قرمز
چند نخ لدفن.
من عاشق سیگار برگ و کاپتان بلکم .
تلخ تلخ . بی فیلتر
سلام
خیلی بده وقتی داری میبازی چش دیدن برد بقیه رو نداشته باشی:)
+
اینم حرفیه منتهی قبل از اینکه سیگارت روشن بشه اونقدر تمام وجودت گر گرفته که نیازی به سیگار و آتش زدنش نداری،یعنی اصلا دیگه حواست به گوشه لبت نخواهد بود...فقط مواظب باش جهانی را نسوزانی!
آره . خیلی بده وقتی میبینی داری از خودت می بازی بزنی بازی رو بهم بزنی .
باشه .
گر گرفت؟امتحان کنم؟
په چی؟ آره خو . تازه از ته گر گرفت . تا نوکش یه سر سوخت