زندگی ها را آنقدر دست کاری می کنیم و آدم ها را آن چنان تغییر می دهیم که از خود خودشان خیلی فاصله می گیرند . عوض می شوند . پوست می اندازند و شکل جدید می گیرند و برای اسطوره شدن یک زبان گویا و فصیح می خواهند و یک مغز پر از مثل که برای هر چیز و هر اتفاقی یکی توی دستشان دارند که سریع آن را رو کنند .
حالا با این آدم های سورئالی که ساخته ایم ، می خواهیم قصه بنویسیم . فیلم بسازیم و به خورد مردم و جامعه دهیم . آن ها هم می خورند و به به چه چه می کنند و حسرت می خورند . که چرا چنین نیستند و چنان . بعضی ها که روشنفکرند و صاحب فکر و ایدئولوژی خیال می کنند می توانند همه را مضحکه کنند و مسخره . زندگی قاعده دارد و اصول . نمی شود که یک هو یکی بپرد وسط دایره و کفشش را مثل شیر فرهاد در بیاورد و بکوبد روی صفحه ی شطرنج و بگوید کیش و مات .
باید از توی زندگی ها قصه بیرون کشید. بعد آن ها را کمی دستکاری کرد . پرداخت و نمایش داد . حرف توی دهانش نباید چپاند . آن هم حرف های قلمبه سلمبه ای که توی گلویش گیر کنند . بگذاریم حرف خودش را بزند . همان لباسی را بپوشد که همیشه پوشیده است . آن وقت کمی توی رفتارش خیره شویم با احتیاط جلویش ببریم . آهسته طناب های نامرئی را که از آن بالا تکان تکان می دهیم ، بچرخانیم و برقصانیمش . تاهمه باور کنند که این عروسک جان دارد.
9/7/91
سلام
اصولا اگر دیگران را در سیطره ی خودمون قرار ندیم ،خود واقعیشون رو نشون خواهند داد و جانشون رو...دیگه نیاز به هیچ طناب مرئی و نامرئی هم نیست
آدم های ساده را دوست دارم.
همان ها که برای همه لبخند دارند.
همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.
بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند
یا زمینشان می زند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم.
بوی ناب “آدم” می دهند ….
گاهی هم دستهای خودمون عروسک خیمه شب بازی دیگران میشه! چه میشه کرد!