اولین ها همیشه طعمشان می ماند لای دندان . مثل همان سیگاری که لای دست های لرزانم می رقصید . استرس داشتم . اما آنقدر پریشان بودم که به هیچ چیز فکر نکنم و دودش را تا ته بکشم داخل . آنقدر که چشم هایم سرخ شود از تلخی دود و سرفه ام بگیرد برای تجربه ی این تلخی .
روی پشت بام ، پایم را تکیه کرده ام به دیواره ی پشت سرم و سیگاری لای دست هایم دور می دهم . آن را کنج لبم می گذارم و به آسمان خیره می شوم . به ماه . مثل گرگی که رو به ماه زوزه می کشد ، درد هایم را « ها » می کنم .
دلم می خواهد یکی بپرسد « خودت چطوری؟» و چنان « هووووفی » سر بدهم که کلماتش لای آن گم بشوند .
پی نوشت: خطر فرو ریختن . مراقب باشید بازدید کننده های گرامی . ( پ.ن مخاطب خاص داره
)
اولین سیگار وینستون لایت بابا
یواشکی
توی حیات خلوت
ساعت ۳ ظهر
و هی سرفه کنم / سرف کنم /سرفه کنم
من پشت بام را ترجیح دادم . لای پرده های شب
شاهین گوش دادنو زار زدن رو
به همه چی ترجیح
میدم الان
حتی سیگار دود کردن.
زیر آسمان ... با سیگاری میان لب ها ...
هوووف ... پسر!
دلم یک اولین تازه می خواهد ...
آره . دل من هم همیشه دنبال این تازه هاست /
سلام..بیشتراز همه اون گاهی گرگ میشوم بالای صفحه جلب کرد منو...دوست داشتی بم سربزن...
سر زدم. وب شما هم قشنگه. اون تیتر بالا هم یه جورایی تقریبا اقتباسی هست. کامل از خودم نیست
سلام
بی اغراق پست دلنشینی است، خواننده را در فضایی که به درستی و ظرافت تصویر شده ، همراه می کند و تحت تاثیر قرار می دهد ، آفرین دوست نازنینم ، آفرین ، خیلی خوب بود ...
ممنون دوست عزیز. هرچه باشد به پای قلم زیبای شما نمی رسد .
در اصل این پست را بعد از نظری که برای شما گذاشتم به ذهنم رسید.
مستدام باشید
پست خوبی بود ولی گیر کردم روی اون خطر فرو ریختن... غم ِ چشمهام که رقیق تر شد میام کامنت درس حسابی میذارم...
من که تو پرانتز گفتم پی نوشت مخاطب خاص داره. که گیر نکنی. معلومه خیلی خواب آلود بودی
با احتیاط حرکت کنید !
مسیر شلیک توپ!
بعله . توپ نقدت هم به تن ما خورد . خوشحالمون کردین بی نهایت
فطرس...چقد نوشته هاتو دوست دارم رفیق...
اسمایلی های بلاگ اسکای مثل سکته ای ها می مونَن .
" چیه ؟؟؟؟!!!
" و این "
" ..
آخ "
اینو "
همشون منو یاد ِ روزای بد میندازن . همشون !!!!
راستش من خیلی دوستشون دارم . همین که میگی عین سکته ای ها می مونن خوبه . یه جورایی انگار ناقص الخلقه هستن . عین خودم .
سلام
حالا تجربه خوبی بود یا بد؟
برخی تجربه ها به تکرارش نمی ارزد...امید که ...:)
تجربه ی بدی نبود . ولی به تکرارش نمی ارزه .
موقع خوندن پست چایی میخورد و تا رسیدم به ها کردن دردها چایی توی دهنم رو قورت دادم. . .
من همیشه دردها رو به جای ها کردن قورت میدم، فقط این اتفاق یکهو و ناخواسته خیلی جالب بود برام
اون پی نوشتت حتی با وجود اون توی پراتنز باز هم آدمو درگیر میکنه بدجور!!
عجب . زیادی درد نخور . ضرر داره .
چی بگم والله واسه پی نوشت
ممنونم بابت لطف شما
خواهش میکنم
رفیق اگر با اسم من کامنت رکیکی دریافت کردی از من نیست ! حتما بعدش باهام چک کن ..
ممنون
رفیقتون : الهه .
اوکی رفیق . حتما
خوابالو نبودم، دیروزش (شنبه) فرو ریختن خونه ها رو دیده بودم !!!!!!
شوما کجا موندی ؟!
سلام.وب خیلی جالبی داری.بهت تبریک میگم.نوشته هاتم قشنگه
سلام . ممنون
خیلی عالی بود مخصوصا جمله آخرش
پست هات رو که می بینم خیلی خوشحال میشم
ممنون پسر . منم خیلی خوشحال میشم وقتی می بینم می خونی پست ها رو .
ghashang bod vali b nazare man avalin tajrobe to harchizi dalil bar shirin bono khob bodanesh nist che basa k hamin avalin tajrobeha bode k adamo b nabudi keshide
vali merc ghashang bod b adam hese ghashangi mide
ghashang bod vali b nazare man avalin tajrobe to harchizi dalil bar shirin bono khob bodanesh nist che basa k hamin avalin tajrobeha bode k adamo b nabudi keshide
vali merc ghashang bod b adam hese ghashangi mide
منم که نگفتم خوب و شیرین بود . گفتم خاطره اش همیشه تو ذهن می مونه .
آره درست میگی . اما گاهی آدم انقدر به یکنواختی میرسه که به تجربه های جدید ، حتی نامناسب نیازمند میشه .